اولین 4 شنبه سوری بنیا
تصمیم گرفتیم با وجود تو بریم باغ بابای عمو ونداد که مثل هر سال کنار دوستامون باشیم
بابا محمد تو را پیچوند لای پتو و از روی اتیشم پریدیم افرین دخترم
ولی اینقدر بد قلقی کردی کلی برای همه گریه کردی غریبی کردی بیچاره خاله شیما و پارمین تا می خواستند بغلتم کنند گریه می کردی که مجبور شدیم بدون شام خوردن بر گشتیم اما باز خوشحالم که باهم بودیم عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی